سیدالأسَرایی که به زندانبانش میگفت شکنجهام بده!
تاریخ انتشار: ۲۸ شهریور ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۸۷۱۰۰۹۰
خبرگزاری فارس؛ حنان سالمی: نعره بلندی کشید و میخ را جلوی سرش کوبید اما دلش خنک نشد. سید حالت تهوع گرفت. چشمهایش سیاهی رفت و گیج شد. صدای ترک برداشتن استخوان پیشانی شکستهاش دلش را ریش ریش میکرد که از هوش رفت. وقتی چشمهایش را باز کرد زندانبان هنوز با چکش و یک مشت میخ آهنی دیگر بالای سرش ایستاده بود و خون روی پلکهای ورمکرده سید شتک زده بود.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
بوی زُخم خون به خورد دیوارهای جلبکزده زندان موصل رفته بود. او را کشان کشان تا پای چوبه دار بردند. زندانبان با تمام زورش به جان بدن نحیف سید افتاده بود و فحشهای آبدار میداد. جای میخ توی سر سید تیر میکشید و خون فواره میزد اما به سختی چشمهایش را باز کرد. نگاهی به طناب دارش انداخت و آرام و با خیال راحت و مطمئن کمی خندید و دوباره چشمهایش را بست. انگار نه انگار که آش و لاش شده بود و جلاد بعثی دست از سرش برنمیداشت.
بدنی که مثل گوشت کوبیده بود
سر سید را توی گونی پیچیدند و نیمه هوشیار به اردوگاه منتقل کردند. بازوهای ورم کردهاش بین فشار انگشتهای چغر بعثیها زق زق میکرد. یکیشان کلید را توی در آهنی بزرگ زندان انداخت و گفت: «امشب خواب بی خواب! دوباره به سراغت میآییم سید!» همه با تعجب به سید علی اکبر زل زده بودند. یک عاقله مرد با محاسن خاکستری و خونی بود که تا تمام کردن فقط یک نفس فاصله داشت اما در همان حال با تکان سر به همه سلام میداد! زندانبان پرتش کرد روی زمین و صدای خورد شدن استخوانهای پای سید سالن را پر کرد.
حاج آقای ابوترابی به سید الأسرا معروف بود
رزمندههای ایرانی منتظر ماندند تا زندانبانها بروند و بعد هولزده به سمت سید دویدند. یکی از رزمندهها آستین زیرپیرهنی رنگ و رو رفتهاش را پاره کرد و روی زخم پیشانی سید گذاشت. اسیرهای مجهادین و منافقین و فراری هم از دور ، زاغ سیاه این تازهواردِ سرسخت را چوب میزدند. حتی یک جای سالم توی بدنش نبود و هر کجا را که میگرفتند تا بلندش کنند زخم تازهای سر باز میکرد. مثل گوشتی شده بود که انگار پنج نفر با هم کوبیده بودند.
اینجا دانشگاه است یا اردوگاه؟
آن شب با همه دردهایش هر چقدر هم که کش میآمد اما آخر سر تمام شد و سیدِ زخمی، شد مرهم اردوگاه. به منافقین آب میداد. دور سرشان میچرخید. حتی وقتی که فحشش میدادند دستشان را فشار میداد و قربان صدقهشان میرفت. یکی از رزمندههای ایرانی که از این همه بیادبی کفری شده بود تمام قد ایستاد تا چیزی بگوید اما سید دوید و مانعش شد. «زخم بدن خوب میشود؛ با دارو، با درمان اما زخم دل است که هیچ مرهم و درمانی ندارد جز محبت.» سید این را گفت و دست رزمنده اسیر ایرانی را بوسید. رزمنده، خجالتزده و درمانده دهنش را به گوش سید چسباند: «اما اینها دارند از بزرگواری شما سو استفاده میکنند حاج آقا!»
سید خندید و سر رزمنده را بوسید: «ما باید به هم کمک کنیم. با هم رشد کنیم. اینجا سختیها آنقدر زیاد است که شما جز محبت کردن راهی برای آسان شدن زندگی داری؟ اصلا ببینم، تخصصات چیست؟» رزمنده ایرانی هاج و واج به سید نگاه کرد. سید مصمم ایستاد: «از امروز هر کدام ما هر چه بلد است لطف کند و به بقیه یاد بدهد؛ زبان عربی، انگلیسی، پزشکی، تاریخ، خیاطی و هر هنر و دانشی که دارید» یکی از اسیرهای مجهادین خلق با طعنه به سید تشر زد: «اینجا دانشگاه است یا اردوگاه؟» اما کنایهاش راه به جایی نبرد، چون حتی همبندهایش هم داشتند به همدیگر درس یاد میدادند!
۱۳ قاشق آش و ۷ قاشق برنج
روزها و ماهها و سالهای اردوگاه، تلخ اما با چاشنی لبخند سید میگذشت و مَلال، پرندهای بود که بالهای سیاهش را روی سر رزمندههای اسیر باز کرده بود و گردنهایشان را برای دیدن آسمان شکسته بود. شبهایشان آنقدر غمانگیز کش میآمد که انگار برای ابد قرار نبود روز شود. صدای زجه و رسیدن کابلهای شکنجه به استخوان، لالایی رزمندهها برای شب بیداری بود! رد کابلها روی شکمهای خالیشان سیاه و کبود شده بود و موشهای اردوگاه سهم هر شبشان را با فرو بردن دندانهای تیزشان در زخم رزمندهها از گوشت تنشان میبردند.
خیلی از روزها هنگام شکنجه که میرسید سید خودش را جلو میانداخت تا جان فدای اسرا شود
اما سید ایستاده بود. مثل کوه. و همان سهم ۱۳ قاشق آش و ۷ قاشق برنجاش را با ضعیفترها تقسیم میکرد. توی قفسی بودند سیاه، تاریک، نمور که حتی یک روزنه نور هم نداشت. پایان زندگی بود. همان نقطه آخر که وقتی آدمیزاد به آن برسد میمیرد. همان جایی که تعریف زنده بودن جز همان نفسی که «کاظم عراقی» به اجبار میگفت بالا و پایین بیاید نبود!
محترمانه عرض ادب کنید!
سید در آن نقطه مبهم و ترسآلود یک طرف بود و کاظم عراقی همیشه آن طرفش. همه را شکنجه میداد اما برای سید سنگ تمام گذاشته بود. از آویزان کردن و سوزاندن بگیر تا شلاق و مشت و لگد و گونیهای شبانه. دعای همه اسرا بعد از نماز صبح هر روز این بود که فرمانده، آن روز به کاظم عراقی مرخصی بدهد و از شرش یک نفس راحت بکشند اما همیشه با کابل و باتوم جلوی در اردوگاه رژه میرفت و تا چشمش به سید میافتاد به باد کتکش میگرفت. آن روز هم کاظم عراقی مثل همیشه ایستاده بود که دید چطور همه حتی اسیرهای مخالف امام خمینی (ره) هم دور سید جمع شدهاند. شروع به بد و بیراه گفتن کرد و سید را با خودش برد.
وقتی که سید را برگرداندند از او چیزی نمانده بود و رد پاهای نیمه جان و خونینش پشت سرش کشیده میشد. اسرا دورش جمع شدند. یکی با ناراحتی گفت: «حاج آقا. اینطور که نمیشود. هی شما را شکنجه بدهند و هی شما بگویید با احترام جوابشان را بدهیم!» سید با تمام رمقی که داشت، صدایش را به گلویش رساند و دست رزمنده را میان دستهای پاره پارهاش گرفت: «اگر یک عراقی شما را صدا زد مثل یک سرباز محترمانه به او عرض ادب کنید! و بگویید «بفرمایید امرتان چی بود؟» این کار شما باعث میشود که خوب بودنتان را به آنها نشان بدهید و وقتی خانوادههایشان این مسائل را بشنوند به انقلاب ما علاقه پیدا میکنند و خودشان هم یک روز خوب میشوند!»
خواب مادر کاظم عراقی
لختههای خون و رد سفید عرق روی لباس اسیرها خشک شده بود. سعی میکردند همانطوری که سید ازشان خواسته بود خوب باشند اما مطمئن نبودند که یک روزی از کاظم عراقی آدم خوبی دربیاید؛ تا اینکه آن شب کاظم آشفته وارد اردوگاه شد و به دست و پای سید افتاد. سید مثل همیشه با احترام خندید و پیشانی کاظم را بوسید. کاظم هم دست سید را سفت چسبیده بود و به چشمهای پر از اشکش میکشید و میگفت: «مادرم خواب شما را دیده سید! خواب دیده که سیده زینب (س) به او میگوید که پسرت اسیری از اهل بیت ما را آزار میدهد! حلالم میکنی آقا؟!»
سید با منتقل شدن به اردوگاههای مختلف، اسیرها را امیدوار به زندگی میکرد
همه با تعجب به کاظم عراقیِ بیاعصابی که جای زخمهای کابلهای وقت و بیوقتش هنوز روی تنشان بود زل زدند اما سید، کاظم را بغل گرفته بود و از همان روز شدند دو دوست صمیمی. کاظم همیشه درد و دلش را نگه میداشت تا به سید بگوید و احکام شرعیاش را هم از خود او میپرسید. حتی وقتی خواستند سید را به اردوگاه تکریت منتقل کنند بی توجه به توبیخ و تبعید، تا جلوی درِ مینیبوس اعزام اسرا برایش های های گریه کرد. کاظم از اثر محبتهای سید یک مسلمان واقعی شده بود، آنقدر که بعد از پایان جنگ به ایران آمد و از نود رزمنده ایرانی که در اردوگاه شکنجهشان داده بود حلالیت طلبید و بعدها با شهادت در دفاع از حرم حضرت زینب (س) عاقبت به خیر شد.
اینجا انسانها زنده میشوند!
سید اما روی پایش بند نمیشد. لباس اسرا را میشست. زخمهایشان را میبست. شوخی میکرد تا روحیه بچهها حفظ شود و با اخلاق خوبش یادشان میداد که در وجود همه انسانها نوری از امید و خوبی هست که فقط نباید بگذاریم تا زمان درخشانتر شدن، خاموش شود. سید سالهای سخت اسارت را به جان میخرید تا جانها را در اردوگاه، سلامت به بار بیاورد. برایش هم فرقی نداشت این اسیر است، فرمانده است، کافر است، مسلمان است، ایرانی است، عراقی است، تمام چیزی که او میدید «انسان» بود، انسانی که خداوند برای حق و شأنش در قرآن گفت: «هر کس یک نفر را زنده کند گویی که همه جهان را زنده کرده است.» و سید دنبال زنده کردن انسانیت در جهان بود.
جهانی که آن روز از غرب آمده بود به شرق، آن هم زیر پرچم صلیب سرخ تا اسیران را نجات بدهد. اما سید پشت اسرا رو میگرفت. دوست نداشت برگردد ایران. میخواست تا روزی که حتی یک اسیر اینجا مانده او هم کنارش زمین خورده باشد!
آیا اینجا شکنجه میشوید؟
اما دل توی دل بقیه اسرا نبود. آن روز برایشان حکم پیروزی داشت. صلیب سرخ آمده بود و این یعنی برگ برنده. همهشان در دو قدم آزادی این پا و آن پا میکردند تا نوبتشان برسد و از قفس رها شوند. اما آرامش سید و محاسن جو گندمیاش توجه مامور صلیب سرخ را جلب کرد. با اینکه سن و سالدار بود و صورتش پر از جای زخمهای کاری و تازه، اما مدام نوبتش را به جوانترها میداد. انگار هیچ شوقی برای رهایی از این جهنم بعثیها نداشت.
فرماندهان و شکنجهگران بعثی به ردیف ایستاده بودند و چشم غره میرفتند. حواسشان جمع بود تا کسی چیزی نگوید اما وقتی مامور صلیب سرخ کنار سید ایستاد رنگ از رخشان پرید. میدانستند سید آنقدر سر نترسی دارد که هر چه بپرسند جواب میدهد و برای بعثیها لحافپوشانی نمیکند. مامور با نگاهی گذرا زخمهای سید را ورانداز کرد و برگه ثبت مشخصات را بالا گرفت: «آیا اینجا شکنجه میشوید؟»
اردوگاه که هتل نیست
کارد میزدی خون فرماندهان بعثی در نمیآمد. فکر میکردند حالا که سید اذیتها را رو کند و بگوید چطور شکنجه شده کارشان تمام است. منتظر بودند سید دهن باز کند و از کابل و گونیهای شبانه بگوید. یا حتی از آن میخها که توی سرش کوبیده بودند و مدام عفونت میکرد. اما سید خیلی آرام و با وقار انگشتهایش را توی هم قفل کرد و گفت: «هر کجا شرایط مخصوص به خودش را دارد. گرمای کرسی در زمستان زیر برف خوب است. زندان هم زندان است و اردوگاه که هتل نیست.» حساب کار دست نماینده صلیب سرخ آمد. متوجه شد که سید حرف بزن نیست. صدایش را آرامتر کرد و طوری که عراقیها نشوند پرسید: «سربازان صدام شما را شکنجه میکنند؟»
سید آنقدر به همه محبت بی چشمداشت میکرد که حتی بعثیها هم شیفته مرام مولاگونه او شده بودند
اما سید جواب درست و حسابی نداد. همه هاج و واج ماندند؛ نماینده صلیب سرخ، اسرا و حتی فرمانده بعثی اردوگاه. او بیشتر از همه تعجب کرده بود و باورش نمیشد که این مردِ نترس از سر ترس، مامور صلیب سرخ را پیچانده باشد. نمایندگان صلیب سرخ دست خالی و بی هیچ گزارشی علیه بعثیها برگشتند و فردا فرمانده دنبال سید فرستاد تا او را به اتاقش بیاورند.
سید آمد. با همان آرامش همیشگی. فرمانده با تردید ایستاد: «من خودم کسی هستم که بارها تو را شکنجه کردم، اما تو هیچ حرفی نزدی، به خاطر حضور من ترسیده بودی که بعد از رفتن آنها دوباره شکنجهات کنم؟» سید با متانت سرش را بالا آورد و نگاهی به فرمانده انداخت: «من که اگر از این چیزها میترسیدم که با پای خودم به جنگ نمیآمدم.»
فرمانده بعثی مطمئن بود که ترس در وجود سید راهی ندارد اما از دلیل این کارش مطمئن نبود. سید به میز نزدیکتر شد و صدایش را شمردهتر کرد: «من هر چه فکر کردم علیه کشور و مسوولان عراقی شکایتی کنم دیدم انصاف نیست. بالاخره ما دو کشور مسلمان هستیم و داریم با هم میجنگیم. این مقطع از جنگ هم تمام میشود و دائمی نیست، اما نخواستم شکایت یک کشور مسلمان را پیش کفار ببرم و در روز قیامت نتوانم پاسخگو باشم.»
هر کاری بخواهی برایت انجام میدهم
آن نور پنهان شده در گوشه دل فرمانده بعثی روشن شد. درخشان شد. و به خاطرش آمد که او قبل از بعثیِ شکنجهگر بودن، یک انسان مسلمان بود. دستپاچه کلاهش را از سرش برداشت و دستهایش را به میز تکیه داد. هق هق گریه مردانهاش شانهاش را به لرزه انداخته بود. با شرمندگی به چشمان سید که از اولین سالی که اسیر شده بود خیلی پیرتر شده بود نگاهی انداخت و گفت: «تو مسلمانی و من هم مسلمانم. اینکه بگویم آزادت میکنم، دروغ است، چون قدرت چنین کاری را ندارم اما جز این هر کاری را بخواهی برایت انجام میدهم.»
سید تنها اسیر همیشه زخمی اردوگاه بود که همیشه میخندید
سید تشکر کرد. خوشحال بود. میدانست که میتواند تا آخرین اسیر اینجا بماند. با خنده دستش را به شانه لرزان فرمانده کشید: «شکنجهام بده!» فرمانده لرزید و خودش را عقب کشید: «تو چه میگویی سید؟ حالت خوب است علی اکبرِ ابوترابی؟ رو به راهی برادر؟!» سید با یقین خندید و سر تکان داد: «شکنجهام بده! از تو میخواهم شلاق و کتکم بزنی! و به این بهانه که در اردوگاه هرج و مرج میکنم به اردوگاه دیگری منتقل کنی. وقتی چند روزی در اردوگاه دیگری بودم باز همین کارها را تکرار کنی و زمینه انتقالم به اردوگاه بعدی را فراهم کنی.»
حاج آقای ابوترابی، با عمل همه را شیفته اسلام میکرد نه با حرف
فرمانده عراقی با تعجب دست سید را گرفت: «چرا برادر؟» سید سر فرمانده را بوسید و گفت: «اسرای ایرانی خیلی تحت فشار هستند. میترسم در راهی که قدم گذاشتهاند کم بیاورند. میخواهم دلداریشان بدهم، کنارشان باشم و کمک کنم بتوانند این شرایط سخت را تحمل کنند.» سید به اردوگاه برگشت. فرمانده با اشک شکنجهاش داد و سید علی اکبرِ ابوترابی، ده سالِ تمام، سید الاسرای اسیران اردوگاههای عراقی بود.
پایان پیام/
منبع: فارس
کلیدواژه: ابوترابی سید الأسرا جانباز حاج آقا ابوترابی اسیر زندان دفاع مقدس علی اکبر ابوترابی اردوگاه کاظم عراقی رزمنده ها چشم هایش صلیب سرخ بعثی ها اما سید آن روز آن قدر
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.farsnews.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «فارس» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۸۷۱۰۰۹۰ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
آزادی بیان به سبک غرب؛ از سانسور خبری تا سرکوب دانشجویان ضد صهیونیست+ فیلم
گروه سیاست خبرگزاری علم و فناوری آنا، رسانههای آمریکا گزارش دادند که نیروهای پلیس آمریکا از هجدهم آوریل تا به امروز در ۲۵ دانشگاه این کشور در ۲۱ ایالت، ۱۰۰۰ دانشجوی معترض به جنایتهای رژیم اسرائیل در غزه را بازداشت کردهاند.
براساس این گزارش، در پی گسترش دامنه تظاهرات دانشجویی در محکومیت کشتار غیرنظامیان فلسطینی در نوار غزه در آمریکا، دانشگاه کلمبیا اعلام کرد شماری از فعالان این حرکت اعتراضی را به صورت موقت از تحصیل محروم کرده است.
دانلود فیلم اصلی کد ویدیو
حمله پلیس آمریکا به اساتید دانشگاه حامی فلسطین
طبق گزارش رویترز، دانشگاه کلمبیا روز دوشنبه پس از آن که مذاکرات در مورد پایان دادن به اعتراضات جنجالی حامیان فلسطین به بنبست رسید، تعلیق دانشجویان فعال معترض را که حاضر به برچیدن چادرهای اعتراضی در محوطه دانشگاه نشدند، آغاز کرد.
نعمت طلعت شفیق، رئیس دانشگاه کلمبیا در همین خصوص خاطرنشان کرد که مذاکرات چند روزه میان سازماندهندگان اعتراضات و مسئولان دانشگاه برای متقاعد کردن دانشجویان به برچیدن دهها چادر از محوطه این موسسه معتبر آموزش عالی در نیویورک به نتیجه نرسیده است.
دانلود فیلم اصلی کد ویدیو
برخورد خشن پلیس آمریکا با یک دانشجوی دختر حامی غزه (العالم)
حمله پلیس به اردوگاه دانشجویان داخل دانشگاه یوتا
پلیس ایالت«یوتا» ی آمریکای به اردوگاه دانشجوایان حامی غزه داخل حریم دانشگاه یوتا در شهر«سولت لیک» حمله کرد.
بر اساس تصاویری که روزنامه نگاران و شاهدان عینی منتشر کردند پلیس به این اردوگاه حمله کرده و شماری از معترضان را به زور بازداشت کرده و برخی از چادرها را نیز از بین برد.
دانلود فیلم اصلی کد ویدیو
حمله به چادرها و دستگیری دانشجویان معترض
پیش از این حمله، دانشگاه یوتا با صدور بیانیه ای از دانشجویان خواست که تحصن خود را پایان دهند و به آنها هشدار داده بود که مخالفت شان با پایان تحصن به منزله دخالت نیروهای پلیس برای پایان دادن به تحصن آنهاست.
دانشگاه یوتا تأکید کرده بود که عواقب مشارکت در تحصن دانشجوایان و اعضای هیئت علمی و کارمندان به تعلیق تحصیل دانشجویان و اتهام تعدی جنایی و رفتار نادرست می رسد.
دانلود فیلم اصلی کد ویدیو
حمله به دانشجویان دانشگاه اموری (الجزیره)
پیوستن تعداد زیادی از دانشجویان به تحصن در دانشگاه ییل
بر اساس تصاویری که یک روزنامه نگار آمریکایی منتشر کرده است تعداد زیادی از دانشجویان به اردوگاه همبستگی به نوار غزه که در حریم دانشگاه ییل آمریکا بر پا شده است پیوستند. این اردوگاه برای دومین روز برپا شده است. پلیس پیش از این اردوگاه را از بین برده بود اما دانشجویان دوباره آن را برپا کردند.
دانلود فیلم اصلی کد ویدیو
همبستگی دانشجویان دانشگاه کالیفرنیا در لسآنجلس با مردم غزه
حمله پلیس آمریکا به دانشگاه جنوب فلوریدا و بازداشت تعدادی از دانشجویان
پلیس آمریکا با حمله به اردوگاه دانشجویان حامی غزه در دانشگاه جنوب فلوریدا شماری از آنها را با خشونت بازداشت کرد.
دانشجویان مینوسوتا بار دیگر اردوگاه خود را ایجاد کردند.
صدها دانشجوی حامی فلسطین در دانشگاه مینوسوتای آمریکا چند روز بعد از برچیده شدن اردوگاه شان بار دیگر اردوگاه خود را در حیاط دانشگاه ایجاد کردند.
دانلود فیلم اصلی کد ویدیو
سرکوب دانشجویان حامی غزه در دانشگاه سوربون فرانسه
پلیس با خشونت تحصن دانشجویان دانشگاه ویرجیبنا را پایان داد
رسانه های آمریکایی گزارش دادند که پلیس با استفاده از زور تحصن دانشجویان هوادار فلسطین در دانشگاه ویرجینیا کومنولث را پایان داد.
دانلود فیلم اصلی کد ویدیو
سرکوب وحشیانه تحصن دانشجویان دانشگاه اموری
فریادهای خانوادههای اسرای اسرائیلی مقابل مقر اقامت بلینکن
خانوادههای اُسرای اسرائیلی با تجمع مقابل مقر اقامت وزیر خارجۀ آمریکا تهدید کردند: یک میلیون نفر را به کنست میآوریم و آنجا را محاصره میکنیم... وزارت امنیت را محاصره میکنیم... اجازه نمیدهیم که مقامات به این مراکز وارد یا از آن خارج شوند.
دانلود فیلم اصلی کد ویدیو
فریادهای خانوادههای اسرای اسرائیلی مقابل محل اقامت بلینکن
کارکنان «گوگل»: اخراج ما به دلیل اعتراض به یک قرارداد با اسرائیل غیرقانونی است
گروهی از کارکنان گوگل که به دلیل اعتراض به یک قرارداد غیرقانونی با رژیم صهیونیستی تحت عنوان «پروژه نیمبوس» اخراج شدند، این اقدام شرکت مهم فناوری جهان را غیرقانونی خواندند.
این گروه از کارکنان در شکایت خود اعلام کردند که گوگل در حق آنها برای دفاع از شرایط کاری بهتر تحت قانون کار آمریکا دخالت کرده است.
تجمع حامیان فلسطین مقابل ساختمان وزارت تجارت انگلیس
حامیان فلسطین در تداوم اعتراض به جنایات وحشیانه رژیم صهیونیستی در غزه، مقابل ساختمان وزارت تجارت انگلیس تجمع کرده و خواستار تحریم تسلیحاتی اسرائیل شدند.
بیش از یک هزار نفر از اعضای اتحادیههای کارگری در کنار اقشار مختلف مردم انگلیس از ملیتها و مذاهب مختلف، پرچم فلسطین را به اهتزاز درآورده و شعارهایی را در خصوص عدالتخواهی و پایان نظام آپارتاید سر دادند.
نیویورک تایمز تعداد دانشجویان بازداشتی آمریکا را بیش از ۱۰۰۰ نفر عنوان کرد
این رسانه اعلام کرد از ابتدای انتفاضه دانشجویان آمریکایی حامی فلسطین و علیه نسلکشی در غزه تاکنون به ۱۰۰۰ نفر رسیده است.
کتک زدن دانشجویان حامی فلسطین در دانشگاه UCLA
بچه صهیونیستها در دانشگاه UCLA تمرین نسلکشی میکنند. دانشجویان صهیونیستی و یا حامی اشغالگری و نسلکشی، حامیان فلسطین را در حضور پلیس تا سر حد مرگ کتک میزنند.
دانلود فیلم اصلی کد ویدیو
کمک مردم به دانشجویان متحصنی که پلیس درب دانشگاه را به روی آنها بسته است
پلیس دانشگاه کلمبیا را کاملاً بستهاند تا به افراد متحصن گرسنگی بدهند، ولی مردم به آنها غذا میرسانند.
گرسنگی دادن همان تکنیک آشنای صهیونیسم بینالملل است.
دانلود فیلم اصلی کد ویدیو
ویدئوی زیر یکی از پر بازدید ترین فیلمهای مربوط به آمریکا در ساعات گذشته است.
نوع بازداشت یک دانشجو درحالی که مطالبه ی زیادی ندارد و تمام حرفش این است: اسرائیل بچه نکشد...
این ویدئو در فضای مجازی و بخصوص توئیتر در حال رسیدن به هشتگ پربازدیدترین فیلمها هست.
دانلود فیلم اصلی کد ویدیوانتهای پیام/
محمدامین متین فر